از هر دری سخنی...
سلام فقط اومدم یه چیزایی بنویسم که آپ کرده باشم و نگین چقد تنت بل شده وگرنه مطلب خاصی برای گفتن ندارم (حالا می دونم اگه بشینم به نوشتن تا شب پر چونگی هام تموم نمی شنا!!! باز می گم حرفی ندارم!) اول بذارین از یه خبر خوش بنویسم البته خبر بدی خدا رو شکر ندارم ولی بذار اول از یکی از بهترین هاش بگم بیستم بهمن جشن عقد الهه جووووووووووووووون بود. ماشاءالله مث ماه شده بود. الهه جونم بازم از صمیم قلب بهت تبریک می گم و براتون آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری می کنم. انشاءالله زیر نور نگاه اهل بیت علیهم السلام زندگی شیرینتون رو شروع کنین و برای هم همسران آرامشگری باشین. بیست و دوم با همسر جان رفتیم راهپیمایی . خ...
نه همته، نه قسمته... دعوته!
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا یا امام رئوف سلام دوستان برای این دارم نوشتن از سفرمون رو به تاخیر میندازم چون می خوام موقعی بیام بنویسم که واقعا حسش باشه و بتونم حال و هوامو از این سفر و بودن توی حرم مولای رافت و مهربونی رو به خوبی منتقل کنم برای همین تصمیم گرفتم هر موقعی که حسش اومد بیام بنویسم... (حالا هم اگه دیدم وسطش داره می ره ناتموم می ذارمش برای بعد) سفری که با یه شوخی ساده از طرف همکار همسرم کلید خورد و البته برای ما شوخی بود و اون کسی که می خواست بطلبه طلبیده بود وقتی توی صحبتهای یکی از مداح های حرم شنیدم که گفت:" سفر زیارتی نه همته و نه قسمت بلکه دعوته" به یاد خودم افتادم که نه ق...
ما برگشتیم
سلام همین چند دقیقه ی پیش رسیدیم خونه. انشاءالله به زودی خدمت می رسم.
عازم سفر عشق
سلام خیلی وقت ندارم همه ی وسایل رو جمع کردم ناهار و شام و صبحانه ی فردا رو هم گذاشتم همسرم داره از سر کار میاد خونه که انشاءالله یه ربع دیگه بریم راه آهن انشاءالله دعاگوی همه تون هستم سمیرا- آرزو- شاهده- معصومه- حسنه- مامان نفس طلایی- الهه- سحر- مامان مسافری از بهشت و بقیه که بخاطر عجله حضور ذهن ندارم ... التماس دعا السلام علیک یا علی بن موسی الرضا یا امام رئوف ...
تولد گلی خانوم مبارک!
اول بگم که یاسی جون الان دیگه شیش تا دندون داره و یک بالا ی سمت چپش هم در اومد. چند روزه که یاد گرفته یه چیزی بگیره دستش و دور خودش بچرخه و اولین بار هم موقعی بود که نخ یه بادکنک رو دادم دستش. وقتی دید چقد سبکه و راحت بالا و پایین می ره شروع کرد دور خودش چرخیدن البته خیلی زود تعادلش به هم میخوره و می افته... همسرم بهش می گه حضرت تعادل!! دو سه روزی هم هست که یاد گرفته موهاشو شونه بزنه البته فقط با برس زن عمو برس خودشو به رسمی نمیشناسه. قبلا می گرفت دستشو به سرش نزدیک می کرد ولی حالا دیگه خوشگل شونه می زنه. چند روز قبل از تولد یاسی جون یه کیک خوشمزه پختم تا مثلا قلق فرم دستم بیاد چون تا الا باش کار نکرده بودم اینم عکسش ...
دندون پنجم رو نمایی شد
سلام فقط اومدم بگم دندون پنجم یاسی خانوم هم خودشو نشون داد و ذوق منو کلی در آورد دندون دو پایین سمت چپ نمی دونم این دختره چرا داره اینقد بی نظم و قاعده دندون در میاره میترسم فردا هم آسیابش شروع کنه به نیش زدن یه خبر جالب دیگه هم دارم که انشاءالله سر فرصت به عرضتون می رسونم ... و یه اتفاق هیجان انگیز و شادی برانگیز دیگه که اونم انشاءالله بعد امتانا مفصل خدمت می رسم. فقط این عکسو بذارم و برم التماس دعا ...